پاکستان ؛ و هوس شیطانی حاکمیت بلا منازع در افغانستان
سلیمان کبیر نوری سلیمان کبیر نوری

« قبایل آزاد پشتون» از تعبیر بریتانیایی تا معنای پاکستانی 

بخش دوم

ویدیو

«جاهلیت قبل از اسلام قبایل آزاد پشتون »

آیا «طالبان» یک جنبش مقاومت است!!!؟؟؟

برای  پژوهش،تصریح و توضیح این مطلب در آغاز ما به ارایه ی دو فکتور اساسی نیاز داریم: زیرا از یک جانب اکثریت عامه ی ما تا کنون نمیدانند که عامل این همه بلا ها و نگونبختی ایشان از کجا سر چشمه میگیرد؛ و از جانب دیگر این فاکت ها و اسناد نقاب ها و ماسک ها را از چهره های مغرضین، مزدوران، و بیماران به دور می اندازد و چهره های اصلی سیاه ایشان را برای هموطنان عزیز به نمایش میگذارد.

اول : آفریدگار اصلی طالبان

دوم : اینکه چرا ؟؟؟ روی کدام اهدافی؟ و چطور؟ کی ها؟ امروز این پدیده را بنام جنبش ملی!!!؟؟؟ مقاومت؟؟؟ یاد میکنند؟

فکتور اول:

ببینیم که چگونه آقای احمد  رشید ژورنالیست به اصطلاح زبده ی پاکستانی که بیشترین وقت خویشرا صرف مساعی نگارش ها در مورد ظهور و فعالیت های طالبان کرده است و شهرت فریبنده اش را هم مرهون نوشته ها و گزارشاتش در مورد پدیده سیاه و مخوف طالبان میباشد، و بویژه موصوف با نشر کتابی بنام ” طالبان” ( که برای جلب توجه ی خواننده بیشتر به یک رومان جالب مشابه  اش ساخته است)، پیشگامتر در  عرصه ی چگونگی شناسایی و پژوهش طالبان، در جهان  شناسانده شد.

اما آگاهانی که زمانی در تحت سلطه ی طالبان زیست کرده اند، و یا مطالب و حوادث تاریخی کشور (از جمله نیرنگ ها و توطئه های بریتانیایی ها) را از قرن ۱۹ بدینسو، ویا عملکرد ستراتیژیست های پاکستان را  از اوایل سالهای ۱۹۷۰( اوایل سالهای ۱۳۵۰ خورشیدی = آغاز به قدرت رسیدن سردار محمد داود) در زمینه ، چگونگی روابط سیاسی و دیپلوماسی را، میان دوکشور افغانستان – بریتانیا، و تشکیل کشوری بنام دولت اسلامی پاکستان  تعقیب کرده اند، بعد از خوانش آثار این مردک به سهولت درمیابند  که این ژورنالیست مستعد با چه نیرنگی از ابراز حقایق تلخ ، در مورد طفره رفته است و نوشته ها را در حساس ترین جاها به سود باداران خویش سمت و سو داده است.

برای اثبات این ادعای خویش عزیزان را به سند تاریخی  ای معطوف میداریم که این طالب شناس بین المللی، گویی کاملا” از چنین سند معتبر بیخبر بوده است. و خواستگاه طالبان را در کتاب خویش قندهار( سال ۱۹۹۴) ذکر کرده است. که این سند، لُب ولُباب واقعیت و نیز جان مطلب را در مورد طفره روی وی از شناسایی ظهور و پیدایش دقیق طالبان ؛ بدست میدهد:

راپور تروریزم

کمیته ی تحقیقاتی حزب جمهوریخواه پیرامون جنگ های غیر متعارف

واشنگتن دیسی – اپریل ۱۹۹۰

ارتش افغانی پاکستان

دستگاه استخبارات نظامی پاکستان یک اردوی افغانی را بصورت آشکارا تربیت نموده، توسعه داده، کنتروول کرده و آن را به منفعت حزب اسلامی گلبدین حکمتیار استعمال و بکار می اندازد. « آی اس آی» قصد دارد تا این قوای افغانی را برای درهم کوبیدن سایر نیرو های جهادی  که در داخل افغانستان بصورت محلی فعالیت دارند، بکار برده و در فر جام راه را برای پیروزیی حکمتیارهموار  ساخته و یا طرق حل سیاسی مسئله ی افغانستان را بشکلی در آورد که برای اسلام آباد قابل قبول باشد.

( مطمئن ترین فرد قابل اعتبار برای استخبارات پاکستان.نگارنده). پاکستانی ها به تشکیل این گروه در سال ۱۹۹۶ شروع کرده اند و میخواهند آن را در برابر دیگر نیرو های مقاومت افغانی و در مقابل پشتون های پاکستان استعمال کنند…نظر به معلوماتی که از منابع مقاومت گرفته شده اردوی ۲۰۰۰ – ۲۵۰۰ نفری مذکور فعلا” سه چند بزرگ شده، کمیت و تجهیزات آن هم بسیار انکشاف نموده است.

علی الرغم موجودیت افغانهای شایسته – اردوی مذکور بصورت عمومی تحت فرماندهی افسران پاکستانی و یا افغانهایی که از طرف ” آی اس آی” کنترول میشوند قرار داده شده است. نظر به گزارش ها درین اردو یک تعداد افسران عرب بخصوص مصری و از شیخ نشین های خلیج نیز وظیفه دار گردیده اند. منصبداران پاکستانی ظاهرا رضاکارانی هستند که  بمقصد اشتراک  در جهاد افغانستان از وظایف خود در اردوی پاکستان استعفا داده اند.

ولی منابع مقاومت ادعا میکنند که افسران و خورد ضابطان مذکور با وجودیکه یونیفرم نظامی در بر ندارند از جمله کسانی هستند که به قوای مخصوص پاکستان و ” آی اس آی” مربوط میباشند. ” آی اس آی و اسلام آباد توسط همین پرسونل حرفه ای کنترول خود را بالای این اردو که بنام« لشکر آزاد افغانی» یاد میشود، قایم کرده اند.

واحد های عمده این اردوی افغانی ساخته ی دست” آی اس آی به لواهای متعدد برای هر ولایت افغانستان تقسیم شده اند…..( به گونه مثال: لوای تخار….تحت فرماندهی بشیر چاه آبی فرمانده حزب اسلامی در ولایت تخار که مسوول کشتار وحشیانه ی چند تن از فرماندهان احمد شاه مسعود( شورای نظار) در ماه جون ۱۹۸۹ میباشد. لوای ….لوای خوست…این لوا  اساسا به آن نسبت ایجاد شده که بحیث نردبان هجوم در جنگ بمقابل قبایل پشتون پاکستان قرار گیرد.

هنگامی که در اواسط ماه مارچ پاکستان در جنگ خوست به یک پل هجومی نیاز احساس کرد، لوای مذکور امادگی جنگی گرفت تا عملا در نبرد های داخل افغانستان سهم گیرد. (۱)

اخیرا” آقای حکمتیار امیر حزب اسلامی افغانستان پیام دلسوزانه و جالبی را عنوانی برادران هزاره از طریق رسانه های مختلف قرار ذیل به نشر رسانیده اند:

« شما را به برادرى واخوت دعوت مى کنم ، به عزت و سربلندى، به زندگى برادوار در خانه مشترک مان افغانستان ، به صلح ، عدالت و برابرى ، به نجات از سلطه اجانب ، به نجات از سلطه تفنگداران وابسته  به بیگانه، دین فروش، وطن فروش وغلامان و مزدوران اجنبى، به قرآن که کتاب خداى ما و رهنمود تمامى مسلمانان است ، بیایید دست برادرى بهم بدهیم ، جنگ میان اقوام برادر و همکیش را براى همیش خاموش کنیم ، ونیروهاى خویش را علیه دشمن بزرگ و آزادى کشور از سلطه اشغالگران صلیبى سوق دهیم .

آنانکه دیروز شعار مرگ بر شیطان بزرگ را منافقانه سر  مى دادند و امروز یوغ همان شیطان  بزرگ را در گردن انداخته وتحت قومنده افسران امریکایى علیه ملت خود می جنگند نه دوست شما اند، نه همکیش وهم مذهب شما و نه وفادار به کشور وملت خود. آینها کسانى اند که زمانى شما را به جنگ پشتون ها سوق دادند،  گاهى به جنگ تاجکها و پنجشیریها، گاهى  به تسلیم شدن به روسها وکمونیستها و زمانى به سازش با انگلیسها وامریکایى ها .

از قصر هایى مجللى که این خائنین به وطن وملت در کابل ، مزار ، هرات ، غزنى و بامیان ساخته اند باید درک  کرده باشید که اینها نه درغم هزاره بودند و نه در فکر دفاع از مذهب، بنده هوس خود  و در فکر پرکردن  کیسه خود بودند، نه وفادار به قوم خود بودند و نه در غم مذهب ، اینها قوم فروش ومذهب فروش اند، زمانى به نام خمس شما راغارت کرده اند و زمانى  به نام جنگ براى دفاع ازمذهب ، خمس اینها دامی براى غارت افراد بى خبر از حقیقت دین است، خمس به فرموده قرآن از مال غنمیت اخذ مى شود که چهار حصه آن به مجاهدین بر مى گردد و بخش پنجم آن حق خدا و پیامبرش خوانده شده که از طریق پیامبر و امام و رهبر مسلمین به فقراء و مساکین داده مى شود ، نه در قرآن طبقه اى به نام  آخوند و سهمى در اموال مردم براى آنان آمده و نه در حدیث ،  جعلکاران مذهبى نما این را از خود جعل کرده اند .

آنانکه بر قبور شخصیتهاى مذهبى قصر ها و گنبدهاى زرکوب ساخته اند، آنهم از پول فقیر ومسکین وحاجت مند ساده لوح، و به نام این که در آستانه این قبور حاجت تان بر آورده مى شود و دعاهاى تان مستجاب مى گردد،  دروغ مى گویند، جعلکاران و فریبکاران اند،  حرفهاى شان صد در صد مخالف  قرآن وارشادات پیامبر علیه السلام و ائمه  عالى قدر اسلام است ، این همان شرکى است که قرآن به شدت آن را رد مى کند وعامل سقوط در جهنم مى خواند ، شرک تنها بت پرستى نیست ، شخصیت پرستى و قبر پرستى بنیاد بت پرستى  است ، در حقیقت بت پرستى  از قبر پرستى نشأت کرده ، بخش عمده قرآن به رد  این  نوع شرک اختصاص یافته، پیامبر علیه السلام نه بر قبر پسران خود ابراهیم  tو قاسم t گنبد ساخت  و نه بر قبر دختران خود رقیه t و ام کلثوم t ، و نه بر قبر عزیزانش چون حمزه t فاتح  و  شهید جنگ احد ، آنکه قرابتش به پیامبر علیه السلام بیش از علی t است ونقش اش در دفاع از دین بیش از او، على t هر مرقدى را که بیش از یک وجب بلند می یافت ویران می کرد  و هر جنده و پرچمى را که بر قبرى  افراشته  مى یافت  سرنگون مى کرد،  این مجاورین قبور دشمنان خدا، پیامبر واسلام  اند اما در پوشش محبت دروغین با اهل بیت ، اینها فریبکارانى اند که از جوار این قبرها تغذیه مى شوند ، عوام بى خبر از دین را مى فریبند واز شکرانه ها ونذرانه هاى آنان کیسه هاى خود را پر مى کنند.

همینها بزرگترین  دشمنان دین اند.  مگر شما در هر رکعت نماز  تان نمى گویید:
ایاک نعبدوایاک نستعین؟ آیا این تعهد معنی دیگرى  جز  این دارد که نه احدى جز خدا را مى پرستیم ونه  ازاحدى جز خدا استعانت مى جوییم ؟!!  اگر معنى اش همین است پس استعانت از قبر براى چه؟ مگر نمى دانید که قرآن با الفاظ  صریح و تاویل ناپذیر مى فرماید: انک لا تسمع الموتى : اى پیامبر ! مرده ها نه تنها حرفت رانمى شوند بلکه اگر بخواهى آنان حرفت را بشنوند قادر به آن نخواهی شد!!

کسانى که به شما می گویند : على t و ائمه علم غیب داشتند، ادعاء شان پوچ و صد در صد مخالف قرآن است، قرآن با تاکید و به طور مکرر و در آیات متعددش و با الفاظ صریح مى فرماید : جز خدا هیچ کسى در زمین و آسمان از غیب اطلاعى ندارد، یعنى نه فرشته ها از غیب آگاه اند، نه پیامبران ، نه صحابه ، نه ائمه و نه اولیاء الله، قرآن به پیامبر علیه السلام دستور مى دهد که با الفاظ واضح به مردم اعلان کند که :
براى  خود مالک هیچ سود و زیانى نیستم مگر آنچه خدا خواسته ( و برایم مقدر فرموده )، و اگر از غیب آگاه  بودم خیر زیات حاصل مى کردم و هرگز ضررى بمن نمى رسید، من جز تنها نذیر و بشیرى براى مؤمنان نیستم .

قُل لاَّ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ : الاعراف : ۱۸۸
معنى این آیه خیلى واضح و روشن است و به وضاحت تمام حکم مى کند که عدم نیل به اهداف و مواجه شدن با ضرر و زیان نشانه عدم علم غیب هر انسان است، یعنى اگر رسول الله r علم غیب مى داشت در جنگ احد مجروح نمى شد و هفتاد تن از یارانش به شهادت نمى رسیدند، زیرا مى دانست که چگونه از شر دشمن در امان باشد و چگونه از پیروزى دشمن جلوگیرى کند، اگر على t علم غیب مى داشت در مسجد مورد حمله ناگهانی قرار نمى گرفت و مجروح و شهید نمى شد،  اگر امام حسین t علم غیب مى داشت در کربلا با هفتادو دو تن از یارانش به شهادت نمى رسید. اگر امام رضاء علم غیب مى داشت با پسر هارون الرشید بیعت نمى کرد، جام زهر را نمى نوشید، ( همانگونه که برخى از آخوندها ادعاء مى کنند) .

آخوندهاى جاهل و  فریبکاریکه به شما مى گویند: سنی ها دشمن على t واهل بیت اند، دروغگو و خائن اند، سنى ها علی واولاد او را مثل شما دوست دارند، على t  را امیر المؤمنین مى خوانند و بغاوت علیه امارت او را محکوم مى کنند، تفاوت در این رابطه فقط  در این است که اهل تسنن تصمیم صحابه  را در مورد انتخاب ابوبکر، عمر t و عثمان t همانگونه درست مى خوانند که انتخاب على t را توسط آنان صحیح مى شمارند، صحابه دست پرورده  هاى رسول الله r اند و قرآن از آنان ستایش نموده و لقب  رضی الله عنهم را براى آنان سفارش داده است، آنها بیش از هر کسى  اسلام را شناخته اند و بیش از هر کسى در راه اسلام قربانى داده اند، دین تا ما و تا اقصاى عالم در نتیجه قربانیهاى آنان رسید، ما و پدران و اجداد ما در ایمان خود مرهون قربانیهاى آنان هستیم، آنان بودند که وجب وجب راه طولانى مدینه  الى افغانستان به خون شان سرخ شد، براى آن که قرآن و پیامش را تا ما رساندند، چگونه مى پذیرید که آخوندهاى فریبکار، استفاده جو و دین فروش بیش از صحابه دین و حقیقت آن را مى شناسند؟

در حالى که آنان همه  چیز شانرا در راه دفاع  ازاسلام قربانى کردند و بیش از نود و پنج در صد صحابه در راه دفاع ازاسلام در خارج از مدینه به شهادت رسیده اند واین آخوندهاى حرام خور از نام دین واز طریق اغواى دینداران ساده لوح تغذیه مى شوند؟!! نه یک قطره عرق شان در راه دفاع از دین ریخته و نه یک قطره خون شان .

سیاستمداران مزدورى که به شما مى گویند پشتونها دشمن هزاره اند، عامل بیچارگى و فقر هزاره ها در دو صدو پنجاه سال گذشته بوده اند و  بر شما حکومت کرده اند، اینها مبلغین ذلیل اجنبى و آتش افروزان جنگ به نفع بیگانگان اند، شیاطین آدم نما اند، آینها شما را قربانى منافع بیگانگان کرده اند، همنیها بودند که فرزندان شما را در حالى به جبهات جنگ ایران با عراق مى فرستادند که کشور تان توسط  نیروهاى شوروى اشغال شده بود و تمامى ملت افغان در سراسر افغانستان مصروف جنگ خونین با روسها  بودند!!

و باز همینها بودند که به هدایت تهران با روسها سازش کردند و ملیشه  هاى داکتر نجیب کمونیست شدند، راه اکمال مجاهدین را در بامیان بستند، با کمونیستها و شوراى نظار جبهه مشترک علیه پشتونها ساختند، چند روز بعد با شوراى نظار وارد جنگ خونین شدند، دلیلش آن بود که شوراى نظار در برخى ازموارد به ریاض نزدیک شد وگروههاى وابسته به سعودى را در کنار خود گرفت، و تهران این را بغاوت از آقاى قبلى شمرد و خواهان گوشمالی اش شد.

در این  جنگ خونین وطولانى خانه هاى هزاره هاى مقیم کارته سخى، دشت برچى، کوته سنگى و ….. با توپها و تانکهایى شوراى نظار و مؤتلفین پرچمى شان، که از کوه آسمایى بر سر آنان آهن وآتش می ریختند ویران شد وهزاران زن ومرد وطفل هزاره کشته شدند، ولى  چند روزى نگذشته بود که باز به  هدایت تهرا ن  با پرچمى ها و شوراى نظار کنار آمدند، خون رهبر شان مزارى بزرگ وهزاران کشته مظلوم  دیگر را فراموش کردند و فروختد.

کدام انسان بآ ضمیر  وآگاه از تاریخ شکور ما مى تواند از این حقیقت انکار کند که پشتونها در حکومتهاى ظالم ومفسد گذشته و رژیمهاى شاهى دست نشانده انگلیس مثل شما محروم و مظلوم بودند و در فقر و مسکنت زندگى کرده اند، مردم مظلوم پکتیا، پکتیکا، کنر، ننگرهار، لغمان، هلمند، زابل، غزنى، لوگر، وردگ میدان و سائر مناطق پشتون نشین زندگى بدتر از اهالى  مناطق هزاره نشین داشتند.

باید بدانید که ایران منافع شومش را با ادامه جنگ در افغانستان گره زده، در اثناى خروج قواى اتحاد شوروى از افغانستان بامسکو سازش کرد، نجیب را به مشهد دعوت نمود، میان کمونیستها، شوراى نظار و گروهاى وابسته به تهران ائتلاف شمال را ساخت تا ماموریت نیمه تمام نیروهاى شوروى در رابطه  به ادامه جنگ را به عهده بگیرد، اکمال مالی و نظامى این ائتلاف از سوى  مسکو و ازطریق تهران صورت مى گرفت، و در اثناى هجوم نیروهاى صلیبى بر افغانستان با واشنگتن سازش کرد و به گروهاى  مزدورش وظیفه داد تا در کنار نیروهاى صلیبى و تحت قومانده افسران امریکایى علیه برادران افغان خود بجنگند، دفاتر تمامى گروههاى مزدورش رااز تهران به کابل منتقل کرد، همکارى اش با شیطان بزرگ به پیمانه اى بود که رفسنجانى ، خاتمى و سایر رهبران ایران مى گفتند : اگر همکارى و مساعدت ایران نبود امریکا نمى توانست افغانستان را به این آسانى  و  زودى  فتح  کند!! .

برادران عزیزم !  مگر ایران در تمامى سالهاى هجرت بدترین وغیر انسانى ترین برخورد را با مهاجرین و مخصوصاً با هزاره ها نداشت ؟ برخورد ظالمانه و نامردانه که در هیچ کشوری با هیچ مهاجری اعمال نشده ! مگر زنان هزاره  را بدون شوهر و فرزندان شان از خاک خود اخراج نکردند؟!!  مگر شوهر را بدون خانمش و خانم را بدون شوهرش رد مرز نکردند؟!

مگر در هر نوبت دستگیرى واخراج مهاجرین افغانى اولین قربانى این ستم وحشیانه وعمل خلاف اسلام، ومغایر مروت و ترحم انسانى  هزاره  هاى مظلوم نبودند؟! به دلیل اینکه زود شناسایى مى شدند و به  چنگال پولیس بى رحم و بسیجى وحشى و متعصب مى افتادند. آیا بى مروتى  نیست که هزاره اى برادر افغانش را دشمن خود تلقى کند و ایرانى  را با تمامى این ستمها و بى مروتیها دوست خود بشمارد؟!!

بیایید دست برادرى بهم بدهیم، افغانستان آزاد، مستقل، سربلند و فراغ از جنگ بسازیم و فضایى در کشور ایجاد کنیم که تمامى  اقوام ملت بزرگ افغان در کنار هم برادروار زندگى کنند، از حقوق برابر ومساوى برخودار باشند و حکومت صالح و خادم صادق ملت داشته باشیم. با تمسک صادقانه  به قرآن  مى توانیم  به این اهداف مقدس نایل شویم .
سربلند باد افغانستان
متحد باد تمامى  اقوام برادر افغان»(۲)

این پیام که دقیقا” در آستانه ی مرگ نصیراله بابر پدر جهادیان و طالبان افغانستان به نشر رسیده است، چگونه میتواند تعبیر شود؟

آقای حکمتیار ازچنین پیام ها طی حدود ۴ دهه جنگ، کم ندارند. این پیام دلسوزانه در شرایطی تهیه و به نشر میرسد که بیش از ۴۶ کشور در افغانستان حضور دارند. اما آیا مردم فراموش خواهند کرد که با به پیروزی رسیدن ” دولت اسلامی افغانستان” چه کسی آغازگر جنگ های خونین در شهر کابل بود؟

چه کسانی به مقدسترین جایگاه اسلام ( خانه ی کعبه)جمع شدند، سوگند خوردند و تعهد کردند تا به جنگ ها خاتمه داده شود. چه شد احترام و پیامد سوگند، آن هم در خانه ی خدا (ج)؟

اما آیا همین آقای محترم حکمتیار نبودند که میگفتند تا ۴۰ سال دیگر میجنگم . آیا همین نیروهای آقای حکمتیار طالبان را برای تسلط  بر شمال همراهی نکردند؟ ولذا نسخه های پاکستانی اختلافات قومی، مذهبی و زبانی حایز اثباتیه های عینی نگردید؟

نسل کشی ها  عملی نگردید؟

آیا همین حالا، طالبان میتوانند بدون همکاری حزب اسلامی در شمال راه یابند؟ ما خوب به خاطر داریم که در زمان جنگ های طالبان در شمال، هر آنجاییکه حزب اسلامی محترم حکمتیار نیروی بیشتر داشت، طالبان به همان سادگی بر همان منطقه مسلط میشدند( مثل قندوزکه مردم ما همه شاهد آن بودند…). بناءً به نظر میرسد که پاکستان طرح تازه ی دارد و این پیام بدون رابطه با راهکار جدید پاکستان، نمیتواند معنا و مورد داشته باشد.

و این سر نخ یک توطئه ی تازه ِ خواهد بود.

برگردیم !

ببینیم آقای رشید از سند مهمی که در سال ۱۹۹۰ از طرف کمیته تروریزم کنگره ی امریکا بیرون داده شد، بخاطر منافع کشورش و صداقت و خدمتگذاری اش نسبت به “آی اس آی” و مزدوری اش به حامیان بیرون مرزی پاکستان  چسان چشمپوشی کرده است.

احمد رشید خود در اثر مشهور خویش “طالبان – اسلام، نفت و بازی بزرگ  » در مورد گروهکی که آن را امروز جنبش ملی  میخواند، چنین نگاشته است:

« دیو بندیزم* سنتی که سلسله مراتب متمرکز نداشت و اکنون قادر نبود به کمک هیچ ملای!! سرشناس محلی و تحصیلکرده مدرسه ای بگشاید، به شاخه های مختلف و جناحهای افراطی تقسیم شده که همه به سر چشمه ی اصلی جمعیت العلما میرسیدند. مهمترین شاخه ی این جنبش توسط مولانا سمیع الحق رهبری میشد؛ او یک رهبر سیاسی  و مذهبی، عضو « مجمع ملی» و سناتور بود که مدرسه اش مهمترین مرکز آموزش رهبران کنونی طالبان به شمار میرود. دست کم هشت وزیر کابینه ی طالبان و بیش از بیست والی ولایت ، فرمانده نظامی، قاضی و مقامهای ارشد اداری طالبان در سال ۱۹۹۹  در زمره ی فارغ التحصیلان« دارالعلوم حقانیه» مولانا سمیع الحق بودند.( صرف آمار سال ۱۹۹۹ را تذکر داده اند. نگارنده).

ببینیم آقای رشید همین «فارغ التحصیلان مدرسه ی حقانیه ی پاکستان» را  اخیراً “رهبران جنبش ملی افغانستان!” به جهان معرفی کرده و خواسته است که بارک اوباما با آنان داخل مذاکره مستقیم گردد!!

حالا سند دیگری که آقای رشید به دست داده است، طرح های جنگی طالبان  برای تسلط  برافغانستان و برای تسخیر افغانستان میباشد . موصوف در کتاب مزبورخویش چنین به نگارش در آورده است:

” شهزاده ترکی الفیصل رییس آژانس اطلاعاتی عربستان( با زیرکی از ذکر وظیفه ی رسمی الفیصل در کتاب طفره رفته است، این شیخ دران زمان رییس استخبارات سعودی بود. نگارنده) در جنوری ۱۹۹۶ از اسلام آباد و قندهار دیدار کرد تا طرح جدید فتح کابل را با آی اس آی مورد بحث قرار دهد.

هردو کشور کمک های شانرا به طالبان افزودند ( سعودی ۴۰۰ عراده تویوتای دو کابینت و کمک های نقدی،آی اس آی دو ملیارد روپیه). در طول دوماه پس از ملاقات ترکی الفیصل طالبان  پیشروی شان را نه به سمت کابل، بلکه به سمت جلال آباد شروع کرده بودند.

پاکستان و عربستان طالبان را در طرح و اجرای نقشه ی تسلیم شدن ( با استفاده از نسخه ی بریتانیایی : در قرن  نزدهم انگلستان… سه بار تلاش کرد تا بر افغانستان مسلط شود؛ اما سرانجام دریافت که تطمیع افغانهای سرکش از جنگ رویارو با آنها بسیار آسانتر است.

انگلیس با پرداخت پول رؤسای قبایل را اغوا کرد و تلاش ورزید تا دولت افغانستان را به خود وابسته کند…این بازی بزرگ شامل جنگ پنهان و زیرکانه ای میشد که سیاستی توءام با تطمیع و ارتشاء..)  و سر انجام به فرار حاجی عبدالقدیر، سرپرست شورای جلال آباد، مساعدت نمودند.

گفته میشود حاجی عبدالقدیر رشوه ی کلانی دریافت کرده بود،؛ که به گزارش برخی از منابع افغان  مبلغ آن ده ملیون دالر بوده است. درعین حال، به او قول داده شده بود که داراییها و حساب بانکی اش در پاکستان مسدود نخواهد شد.

رشید ؛ درین سند نی تنها نقش سعودی ها را به همیاری و همپالکی پاکستان در به پیروزی رسانیدن نیرو های مزدور بنیادگرا و افراطیت  برجسته ساخته است، بل تطبیق نسخه ها و تئوری به سلطه درآورن دول را که  سیاست خاص بریتانیایی  برای تیره روزی ملت ما از قرن ۱۹ میباشد، و تا امروز کاربرد موثر دارد بر ملاء میسازد .

یکی از اسناد کمک پولی سعودی را در ۵ نومبر ۲۰۰۸ برایتان درینجا  نشر مینماییم  که گویا شامل کمک به طالبان تاجکستانی میشود.

متن سند:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

به مسئول محترم سفارت امارت اسلامی افغانستان در اسلام آباد

از کمک مالی عربستان سعودی مبلغ بیست لک دالر که نیم آن ده لک دالر می شود، به محترم برادر جمعه نمگانی بدهید. والسلام

اشاره: این سند حدود دو سال پیش در برخی رسانه های بین المللی منتشر شده بود که به دلیل اهمیت آن و بالا گرفتن بحث گفت و گو با طالبان با میانجی گری عربستان و حمایت انگلستان، اخیراً در کابل پرس مجدداً به نشر رسید

http://kabulpress.org/my/spip.php?article2521

Juma Namangani,

born Jumaboi Ahmadzhanovich Khojayev (born in 1969, died 2001), founded and led the Islamic Movement of Uzbekistan, a designated Islamic terrorist organization that operates in Uzbekistan, until an American airstrike near Kunduz, Afghanistan killed him as part of Operation Enduring Freedom in November 2001.[1]

Namangani, conscripted into the Soviet Army in 1987, fought in the 1979 invasion of Afghanistan.

He received training at the Saboteur Training Center of the First Chief Directorate of the KGB in 1989-91. This school now belongs to the FSB.[2]

1: U.S.: Diplomat sees growing terrorism challenge in Central Asia RadioFreeEurope/RadioLiberty

2: Konstantin Preobrazhensky. “Russia and Islam are not Separate: Why Russia backs Al-Qaeda”. Retrieved on 2008-08-21

http://kabulpress.org/my/spip.php?article2521

در فصل چهارم کتاب « طالبان …» آقای رشید ژورنالیست پاکستانی اسناد و شواهد دردناکی را تحت عنوان ” فصل چهارم – مزار شریف ۱۹۹۷: نسل کشی در شمال”  چنین آورده است:

« ..در ساعات اولیه ی هشتم اگست بود که ناگهان هزاره ها خود را در محاصره ی طالبان یافتند. مدافعان هزاره تا آخرین گلوله جنگیدند وتنها صد نفر از آنان توانستند جان به سلامت ببرند. حدود ساعت ده قبل از ظهر نخستین ستون از تویوتاهای طالبان، در حالی که مردم بیخبر شهر مصروف فعالیت های روزانه ی شان بودند، وارد شهر مزار شریف شدند….ملا نیازی که دستور قتل نجیب اله را صادر کرده بود – به عنوان والی مزار شریف منصوب شد.

طی ساعات بعد انچه روی داد یک نسل کشی وحشیانه بود… یکی از فرماندهان طالبان بعد ها اظهار داشت که ملا عمر برای ما اجازه داده بود که  دو ساعت کشتار کنیم ولی ما دو روز مصروف این کار بودیم . طالبان دیوانه وار دست به کشتار زدند. آنها سوار بر تویوتا های شان در خیابان های مزار جولان میزدند. به چپ و راست شلیک میکردند و هر چیزی را که در حرکت میدیدند؛ میکشتند.

آنها به سوی زنان، مردان، مغازه داران، گاری داران، و کودکان و حتی الاغ ها و بزغاله ها تیر اندازی میکردند. علی الرغم تمام دستورات اسلامی که دفن فوری اجساد را مورد تاکید قرار میدهد ، جسد های کشته شدگان در خیابان ها به حال خود رها شده بودند. یک مرد تاجیک که از قتل عام جان به سلامت برده بود میگوید:

«آنان بیخبر و ناگهان بسوی هرکسی که میدیدند شلیک میکردند و فرق بین مردان ، زنان و کودکان نمیگذاشتند. خیابان ها مملو از مردگان شده و خون همه جا را فرا گرفته بود. مردم حق نداشتند اجساد نزدیک شان را دفن کنند.

سگها با خوردن گوشت انسان مست شده و بوی تعفن غیر قابل تحمل گشته بود». مردم به خانه های شان پناه میبردند و طالبان  به زور  وارد خانه ها میشدند …..در خانه ها بعد از شلیک مرمی گلو ها را بریده ( حلال شرعی) میکردند…. طالبان زمانیکه به عقب نشینی مجبور میشدند ، به چاه ها سم میپاشیدند، بند ها و جویبار ها را تخریب میکردند، مزارع و باغ ها را به آتش میکشیدند.» ۲

آیا جنایت میتواند ازین هم شنیع، وحشیانه و دردناک باشد؟

آیا میتوان به چنین جانیان وحشی آن هم سراپا مزدور اجنبی در قرن بیست و یک نام «نیروهای ملی و یا جنبش مقاومت مردم افغانستان»  را گذاشت؟، آیا جز کسانی که به دلیل پیشه و حرفهء پلید جاسوسی از وجدان تهی شده اند ؛ میتوانند جرئت بکنند تا بالای همچو گروهک های جنایتکار در دست “آی اس آی” نام مقدس “جنبش مقاومت ملی ” را گذارد؟

این خود اهانت تمام عیار و رذیلانه ی ایست بر هویت ملی و تاریخ پر افتخار مردم و کشور عزیز مان افغانستان که به وسیله پاکستان ودیگر حامیان اژدهار صفت تروریزم و بنیادگرایی منطقوی و فرامنطقوی که بر ملت ما حواله میگردد.

اندیشمند معاصر کشور محترم محمد عالم افتخار در اثر گرانبار خویش بنام «جنگ صلیبی یا جهاد فی سبیل الله» چلوصاف توطیه گران اصلی و نوکران منطقوی دشمنان اسلام را، بخصوص در کشور ما، بصورت بسیار خلاقانه، مبتکرانه و علمی از آب برون کرده اند . این اثر تاریخی – علمی  نیت و عملکرد های شوم بازیگران اصلی و دشمنان افغانستان را کاملا” افشا میکند .

ایشان در تازه ترین نوشته خویش بنام « دعا به روح پدر بزرگ ” جهاد” حضرت نصیراله بابر» اسناد انکار ناپذیری را از استراتیژیست خون آشام پاکستان بدست داده اند. در قسمتی ازین نبشته چنین میخوانیم:

ـ  علی الرغم این در فشانی های خود ستایانه و ضد ونقیض نصیرالله بابر پٌشت ورق که از لابلای « تلک خرس » هم بخوبی هویداست ، بیانگر رخ کاملتر حقیقت است و آن اینکه مدت ها قبل از تشکیل پاکستان – استعمارگران انگلیسی به اهمیت بهره برداری ها از عصبیت های دینی و مذهبی در عین بیسوادی و جهل عمومی نسبت به حقیقت مندرجات متون اصیل دینی  در افغانستان ، کاملاً پی برده شبکه های جاسوسی و خرابکاری خویش را در بین قشر مُلا ها ، اداره مدارس دینی و اپارات مساجد وسیعاً نفوذ داده وعلیه نهضت مشروطه و دولت ممثل استقلال افغانستان یعنی امارت شاه امان الله غازی بسیار مؤفقانه به کار نیز گرفته بودند.

زمانیکه پاکستان تشکیل شد، و قدرت واقعی سیاسی ، نظامی و استخباراتی آن با انحصار بیست و چند خانواده فوق العاده ثروتمند واساساً انگلیسِ پنجابی طور نه چندان غیر مرئی به امپراتوری بریتانیا و بعداً نیز ایالات متحده امریکا وابسته ما ند ، میراث مذکور یعنی خدام انگلیس درلباس ملا ومولوی و میر وآخوند وسید به پاکستان ودقیقتر به استخبارات نظامی پاکستان تعلق گرفت. بنابر این زمانی که استخبارات نظامی پاکستان (I.S.I) مصمم شد تا علامت دهد ، بصورت خیلی طبیعی شبکه گسترده جهادآفرین و جهاد فرما و اهل فتوا ورهبر وقوماندان  به حرکت در آمدند.».

درینجا می بینیم که تعبیر بریتانیا یی « قبایل آزاد پشتون» به درجه اول مظهر توطئه شوم انگلیس برضد منافع حال و آینده خود همین قبایل غیوراست . امروز در سراسر جهان فرد  ذیشعور بیغرضی شاید پیدا نشود که نداند ؛ برتانوی های استعمارگر؛  برا ی حصول اهداف نامشروع و دور از کرامت انسانی، استفاده ی ابزاری از دین و مذهب و باور های پاک مردم را ؛ استفاده از ملا ها و روحانیون اجیر را به اوج رساندند و در نتیجهء آن منجمله خود سرطان جهانی به نام پاکستان در شطی از خون و چرک و کثافت پیدایش یافت .

معلوم است که هر قبیله و کتلهء انسانی در جهان امروز منافعی دارد که باید پا به پای زمان به آنها برسد . ولی منظور از رمزیهء « قبایل آزاد » این منافع یعنی رشد و ترقی و رفاه و سعادت مردمان قبایل نیست بلکه  حفظ و حراست از عنعنات بدوی ، تحت سلطه ی مستقیم حاکمیت پنجابی های محیل است ، واین عنعنات و رسوم حتا برضد دین مبین اسلام بوده و « جاهلیت قبل از اسلام » شمرده میشود( مانند فروش زنان، چون متاع و مواشی در قسمت هایی از جنوب و شمال پاکستان اگر خوانندگان گرانقدر علاقه داشته باشند، میتوانند از طریق ایمایل من که در پایین نبشه ذکر شده است، ویدیوی مصاحبه را مطالبه نمایند**)،معنای پاکستانی « قبایل آزاد پشتون »، استفاده ی ابزاری ازافراد وامانده، بیسواد و بیمار برای استثمار و سرکوب مداوم مردمان قبایل و جنگ های اعلام شده و اعلام ناشده برضد همسایگان به سود حاکمیت پنجابی  و حامیانشان در منطقه میباشد.

عکسهای مرتبط با افراد قبایلی پاکستان، که تو گویی شستشوی مغزی شده اند:

اما در یک جمله: همانطوریکه استفاده ابزاری از بنیادگرایی اکستریمیستی عمق استراتیژی و سیاست پاکستان را میسازد ؛ جنگجویان طالبان عبارت میشود از لشکر برون مرزی پاکستان، برای رسیدن به اهداف ستراتیژیک سیاسی- اقتصادی منطقه یی و حتا فرا منطقه یی آن، فقط همین تأویل است که میتواند ژرف اندیشانه و دقیق باشد و توسط عالمی از سند و ثبوت شریعت پسند ومورد قبول جهانیان تسجیل گردیده است . لذا دیگر زمان آن گذشته است که کسی خلاف آن سخن و دعوایی را به کرسی بنشاند .

اما حالا اینکه پاکستان و دستگاه استخباراتی نظامی آن ( آی اس آی)  مخصوصاً با تحرکات دلسوزانهء!!! حکمتیار و « مقاومت ملی » خواندن غلامان حلقه به گوش ؛ چه نوع بر نامه و آرزوی دیگر و متفاوت تری را در قبال کشور عزیزما افغانستان، در سر می پرورانند؟؛ هنوز کاملا”روشن نشده است.

این بیت  مولانای بزرگ که چند بیت دگر به آن خودم افزوده ام ، شاید مصداق سیاست ها واسترا تیژی آنها باشد که میگوید:

” دام دگر نهاده ام، تا که مگر بگیرمش

آنکه بجست از کفم، بار دگر بگیرمش”


طا لب من چو دام من، رقص کند به کام من

شام روم به کوی ا و،  صبح به بر بگیرمش

در دل آب و خاک آن، گنج گهر نهفته است

رفته اگر زچنگ ما، بار دگر بگیرمش

طرح پیام و گفتگو، کرنش و عذر رو به رو

دام دگر فگنده ام، تا به هنر بگیرمش

گوهر” کوه نور” او، گر که ربوده شد زکف

تاج شهان کنم نگون، باز ز سر بگیرمش

با آنچه  در بالا ذکر گردید، اکنون که ما به صورت یک کل از ظهور و پیدایش و جنایت سرشتی و اجنبی پرستی غلامانه طالبان آگاهی حاصل نمودیم ، باید هرچه هوشیارانه تر مد نظر داشته باشیم که غایلهء مذکور ختم و توطئه مربوط  خنثی نگردیده  این سیاست شیطانی باهنجار های نوین نیو کلونیالیستی و گلوبالیستی  پیگیری میشود و امپریالیزم اطلاعاتی منجمله رسانه های روپرمرداخی ی امپریالیستی و صیهونیستی ـ چنانکه با اندک درایت دیده میشود ـ پیوسته به بزرگنمایی و افغانی نمایی و همان « جنبش مقاومت!» نمایی آن ادامه میدهند.

فکتور دوم:

اینکه:

کی ها ؟؟؟ روی کدام اهدافی؟ و چطور؟ چرا؟ امروز؛ این پدیده را بنام «جنبش مقاومت ملی » یاد میکنند؟

سوالیست بسیار سهل، که با چنین پاسخ کوتاه به آن پرداخته میشود:

این افرا د با غرض و یا با مرض به چند گروهک ذیل تقسیم میشوند:

این نظریات (آدمک های وحشی= نیروی مقاومت ملی اند!!!؟؟؟) بازهم  ریشه ی اصلی آن در بیشه دسایس و شیطنت هایی است که جهان امروزی و کشور مان را آماج بحران و چالش ها ساخته است.

نشخوار کننده گان دست اول  این نظریات که اکثر ایشان خارجیان افغان تبار اند، تعدادی پس از گذشتاندن امتحان های جاسوسی اجانب و شستشوی مغزی در شرکت های نفتی  بزرگ استخدام شده بودند، لذا این کمپنی ها برای منافع شان ازین اجیران تا حد نهایی استفاده ابزاری میکنند وایشان را در پست های حساس کشور نیز مقرر نموده اند که لزومی به معرفی ندارند.

کتگوری دوم، افراد مشابه اجیر افغانی تبار در خارج از کشوراند که زمینه مصاحبه ها و پوز دادن های دانشمندانه و صاحب نظر مآبانه در رسانه های بزرگ بین المللی امپریالیستی و صیهونیستی و ارتجاعی برایشان مساعد میگردد.

کتگوری سوم ، قومگرا های افراطی با تعصبات خشن قبیله سالاری که نظریات اجیران و مزدوران فوق را پیوسته نشخوار میکنند و از نظر روانی بیمار اند. کتگوری آخر کسانی اند که از وقوع حوادث و بازی های سیاسی در جهان، منطقه و محیط  ماحول شان بیخبراند و چیزی ازآن نمیدانند و بر اساس انگیزه ها و سمپاتی های قومی  به چنین اظهارات کشانیده میشوند چرا که در ایجاد نفاق های قومی دشمنان ما در طول تاریخ معاصر بیحد کار کرده اند.

دکتورجان کولمن، که زمانی عضو استخبارات بخش  خارجی بریتانیا( ام آی سکس) بود ؛ در کتاب مشهور خود « کمیته ۳۰۰- کانون توطئه های جهانی» این راز های پنهانی را  با آمار، ارقام و نظر سنجی ها بیان و افشاء میکند؛ از جمله می نویسد:

« شکل بخشی آراء همگانی، همانند گوهری بر تارک المپینها*** میدرخشد. زیرا به کمک هزاران دانشمند جدید علوم اجتماعی و رسانه های خبری که در اختیار دارند، تقریبا” در هر زمینه ای، آراء همگانی تازه ایرا شکل میدهند و در مدت کمتر از دو هفته در سراسر جهان پخش مینمایند. …این ها هنرمندان و آفرینندگان اخبار و گزارشات اند….»۳

این بود هویت روشنی از حامیان طالبان ـ مزدور ترین و لومپن ترین گروپ مرگ و جهل و دهشت  در دنیای معاصر ـ  که آن را مغرضانه و بیشرمانه « نیروی مقاومت ملی » میخوانند.

(ادامه دارد…)

——————————————————————————–

* په پاکستان کې دینی مدرسې او ددغه هیواد په سیاست کې د هغو اعیز

مدرسې په یولسمه پیړۍ کې د مذهبی او دینی زده کړو د ښوونیزو مرکزونو په توګه رامنځ ته شوې. دینی مدرسې د هند په نیمه وچه کې په شپاړلسمه پېړۍ کې هغه مهال را څرګندې شوې، کله چې  په دغه سیمه کې د مسلمانانو واکمنی له منځه لاړه. په همدې ترڅ کې مسلمانو زده کوونکو د دینی تعلیم د ساتنې او ژغورنې په موخه مدرسې رامنځ ته کړې.

اما نن ورځ پاکستان په سویلی آسیا کې د مدرسو د شمېر له مخې تر ټولو هېوادونو زیات شمېر مدرسو درلودونکی هېواد دی. ددغه هېواد د جوړېدو په لومړیو کلونو کې د دینی مدرسو شمېر سلګونو مدرسو ته رسېده، خو کله چې د پاکستان پوځی واکمن جنرال ضیاءالحق په دغه هېواد کې واک ترلاسه کړ، نو لومړی یې د مدرسو ډېرولو ته پایڅې بډوهلې، او په دې توګه یې وکولی شول، چې د امریکې او سعودی عربستان په مالی مرسته په افغانستان کې شوروی اتحاد ته د همدغو مدرسو له لارې ماته ورکړی.

د دینی مدرسو آر موخې په ټوله نړۍ کې د مسلمانانو د حقوقو لاس ته راوړل (Pan Islamism) په اسلامی نړۍ کې د مسلمانانو ترمنځ هر ډول جغرافیوی او قومی سرحد له منځه وړل او د نړۍ ټولو مسلمانانو ته د دینی زده کړو، ښوونې او روزنې شونتیاوې برابرول دی. خو ددې ترڅنګ ددغو مدرسو په اړه داسې ویل کېږی، چې دغه مدرسې د جهادی ډلو روزنځایونه، ځالې او پنډغالی دی.

دغه اندیښنې او شکونه هغه مهال د رسنیو سرټکی شول، کله چې لندن څو پرله پسې چاودنو ولړزاوه، وروسته بیا څرګنده شوه، کومو کسانو چې دغه چاودنې ترسره کړې وې، په پاکستانی مدرسو کې یې زده کړې کړې وې او ددغو مدرسو له علماوو او ملایانو سره یې نږدې اړیکې درلودې.

د افغانستان امنیتی ارګانونو د تیرو څو کلونو په لړ کې، چې څومره پاکستانی ترهګر او برید کونکی نیولی دی، ټولو پردې اعتراف کړی چې دوی د پاکستان په دینی مدرسو کې روزل شوی او افغانستان ته د ځانمرګی بریدونو لپاره لېږل شوی دی. پر دغو دینی مدرسو باندې د نورو نیوکو ترڅنګ دا نیوکه هم کېږی، چې دغه مدرسې د پاکستان له پوځ او څارګرې ادارې (ISI) سره نږدې او د ملګرتیا اړیکې لری.

دغه اداره ددغو مدرسو له زده کونکو څخه په افغانستان کې د امنیت په ګډوډولو کې کار اخلی. دینی مدرسې له څو لسیزو راهیسې د پاکستان د (ISI) په مټ په ګاونډیو هېوادونو کې په لانجو جوړونو باندې ګرمې دی. په پاکستان کې دننه له دغو مدرسو سره د پاکستان مذهبی ګوندونه، په ځانګړی توګه د شپږو مذهبی ګوندونو  ټولګه متحده مجلس عمل (MMA) پراخ ملاتړ شته دی.

په پاکستان کې دینی مدرسې دا مهال په بشپړه توګه سختدریځه او ترهګریزه بڼه غوره کړی او په پرله پسې توګه شمېر او فعالیت یې د ډېرېدو په حال کې دی، چې په یویشتمه پیړۍ کې دینی مدرسې د سیمې او نړۍ لپاره په یوه ستر ګواښ او ناورین بدلې شوی دی.

ددغو مدرسو د چارو د څارنې او په ولکه کې د راوستلو په موخه د پاکستان حکومت د جنرال پرویز مشرف تر مشرۍ لاندې او د امریکې د پرله پسې فشارونو په پایله کې د دینی مدرسو د ثبت (Registration) او ځینو بندیزونو په لګولو لاس پورې کړ، خو وروسته بیا په حکومت کې د ځینو با نفوذه کړیو او مذهبی ډلو له سخت مخالفت او غبرګون سره مخ شو. په دې توګه مشرف د دینی مدرسو په قابو کې له راوستلو څخه لاس په سر شو او دغه ځواک هماغسې پخپل سر خپلواک پاتې شو.

** من چهار بار فروخته شدم

بینظیر* ٣١ ساله میگوید وقتی که ١٢ سال داشته است او را به ازدواج مردی ٢۴ ساله از شینوار در شرق افغانستان درآورده اند.
بینظیر چهاربار توسط شوهرانش فروخته شده است، البته رسم فروش زنان به شکل صوری زشت شمرده شده و نفی میشود. او تجربه شگفت آورش را برای (IRIN) بازگو میکند.

من بیش از نه سال با شوهر اولم زندگی کردم و از او چهار فرزند داشتم که او تصمیم گرفت مرا به مردی از قابلی ها (قبیله ای که در مرز پاکستان زندگی میکنند) بفروشد. شوهر جدیدم یک زمیندار بود که از طریق مزارعه اش امرار معاش میکرد. نمیدانم با چه قیمتی به او فروخته شده بودم. در آنزمان من به مدت طولانی مریض بودم و شوهرم همیشه از اینکه من زشت بوده و جذاب نیستم شکایت میکرد.

از آنجائیکه من نمیخواستم دختر دوساله ام را از خودم جدا کنم او دخترم را نیز به همراه من که دو ماهه نیز حامله بودم فروخت. ما به مردی فروخته شدیم به نام ضیاالله. شوهر سومم مردی بود عصبی و همیشه من و زنان دیگرش و حتی بچه هایش را کتک میزد. او از طریق فروش انسانها به کشورهای عربی امرار معاش میکرد.

چهار ماه پس از آنکه من به خانه ضیاالله آمدم دخترم گم شد. او را از من ربودند. به همین خاطر من تمام مدت گریه میکردم. یک روز شوهرم به من گفت که از دست ناله های دائمی و صورت کریه من خسته شده و میخواهد مرا به مرد دیگری بفروشد. اما من نمیخواستم آن خانه را ترک کنم، چرا که فکر میکردم روزی دختر کوچکم آن خانه را پیدا خواهد کرد و نزد من خواهد برگشت.

ضیاالله مرا به به مردی به نام حاج امان فروخت. او مرد متمولی از نواحی مومنددره بود که هم از زمینداری و هم از طریق وارد کردن مصالح ساختمانی از شهرهای مختلف پاکستان کسب درآمد میکرد. علت اینکه او مرا خرید این بود که میخواست فرزند پسر داشته باشد، چرا که وی از همسر اولش پسردار نشده بود. او با من مهربان بود.

پس از مدتی من پسرم نورالله را زایدم. این موضوع مرا خیلی خوشحال کرد، همینطور حاج امان از داشتن فرزند پسر شاد بود. او بیشتر از این مسئله مسرور بود که من زنی هستم که برای او فرزند پسر می زاید.نه ماه بعد من دختری زایدم که پانزده روز بیشتر زنده نماند. ترسیده بودم، از خدا میخواستم که به من یک پسر اهدا کند تا حاج امین را خشنود سازم.

اما بار دیگر من صاحب دختری شدم و حاج امین او را بس بی بی ( به معنی دختر دیگر بس) نامگذاری کرد. نمیدانم که بر حاجی امان چه گذشت که بعد از اینکه سومین دختر را هم زاییدم، فوق العاده عصبانی شد و فکر کرد من عیبی دارم به همین خاطر با دختر جوانی ازدواج کرد و چهارصدهزار روپیه پاکستان ( تقریباً ۶۵٠٠ دلار) مهریه پرداخت. حاج امین میگفت اگرلازم باشد چهل بار ازدواج خواهد کرد تا صاحب پسر شود.

خدا سه دختر دیگر به من داد و حالا شش دختر از حاج امین داشتم. حاج امین زن اولش را خیلی دوست داشت، ولی آن زن با من رفتار خوبی نداشت و مرا باعث و بانی همه مسائل میدانست.

حاج امین مرد خوبی بود و نمیخواست مرا بفروشد. او معتقد بود فروختن زن توسط شوهر عملی شرم آور است، اما همسر اولش میخواست که من از آن خانه بروم. حاج امین مرا طلاق داد و به همراه دو دختر آخری ام به ملایی تحویل داد تا مرا به همسر اولم در شینوار تحویل دهد. آن ملا آدم   ریاکار و سالوسی بود. او مرا به دلالی که زنان را خرید و فروش میکرد فروخت. آن دلال مرا چند هفته ای با چهار زن دیگر نگه داشت. یک شب او ما را به دهی برد. درآنجا مردان زیادی در باغی جمع شده بودند. ما همگی برقع برسر داشتیم و به ما گفته شده بود که نباید صدایی از ما شنیده شود.

در آخر از عجایب روزگار شوهر اولم بدون اینکه خبر داشته باشد، من و دخترهایم را خرید. بعد از اینکه او مرا به خانه اش برد و چهره مرا دید تعجب کرد. او گفت که شصت هزار افغان (نزدیک ١٢٠٠ دلار) برای من پرداخت کرده تا مرا که سالهای پیش خیلی ارزانتر فروخته بوده است، دوباره بخرد.

من در مجموع یازده بار بچه بدنیا آورده ام اما هنوز دلتگ آن دخترم هستم که در خانه ضیاالله از من دزدیده شد.

 

# اسامی قید شده در این گزارش همه مستعار هستند.سایت وزین سپیده دم

 

***  مراد از گوهری بر تارک المپینها در نبشته، گوهری چون تاج بر سر رهبران اصلی جهان پنهانی  ما بوده است. اما جالب خواهد بود به معلومات مختصر در مورد المپینها نیز پرداخته شود:

خدایان اساطیر یونان:
دوازده المپین که به Dodekatheon نام یونانیΔωδεκάθεον < δώδεκα نیز معروفند (dōdeka = دوازده ، theoi = خدا)، در اسطوره شناسی یونان رئیس کل خدایان و عبادتگاههای یونان بوده و در بالای کوه Olympus اقامت داشتند.

اولین منبع در خصوص مراسم مذهبی آنان در سروده های هومر دیده می شود. طرح کلاسیک دوازده المپین (دوازده مظهر علم و هنر) شامل این خدایان می شد : Zeus, Hera, Poseidon, Athena, Ares, Demeter, Apollo, Artemis, Hephaestus, Aphrodite, Hermes و Dionysus. طرح رومی این خدایان شامل : Jupiter, Juno, Neptune, Minerva, Mars, Ceres, Apollo, Diana, Vulcan, Venus, Mercury و Bacchus.و Hades ( نسخه رومی:Pluto) عموما در این لیست نمی باشد.

او جایگاهی در بین خدایان المپین ندارد زیرا تقریبا همیشه وقت خود را در عالم اموات سپری می نماید. فرد دیگری که معمولا در میان المپین ها دیده می شد Hestia (نسخه رومی: Vesta) بود بعد از آنکه به Dionysusکرسی در بین المپین ها پیشنهاد شد و تعداد آنها به سیزده تغییر پیدا کرد، به دلیل وجود این باور که سیزده عددی نحسی می بوده و باعث جنگ بین خدایان می شود، Hestia از کرسی خود کناره گیری کرد و از الیمپوس خارج شد. البته همیشه اختلاف نظر هایی در خصوص خدایان المپین وجود داشته است.

در سال ۴۰۰ قبل از میلاد Herodotus (مورخ یونانی) Dodekatheonها را به این شرح نامبرده است : Zeus, Hera, Poseidon, Hermes, Athena, Apollo, Alpheus, Cronus, Rhea و Charites ها (الهه های جذابیت ، زیبایی ، طبیعت ، خلاقیت انسان و باروری) که Wilamowitz نیز با نظر Herodotus در مورد اسامی المپین ها موافقت کرده است. Herodotus همچنین Heracles را جز المپین ها محسوب کرده است. Lucian (شاعر آشوری) نیز Heracles و Asclepius را در بین المپین ها آورده است.

در Kos نیز Heracles و Dionysus جز المپین ها آمده و Are s وHephaestus خذف شده اند هرچند Pindar (شاعر یونانی) وApollodorus (پژوهشگر یونانی) با این نظر مخالف می باشند.

افلاطون دوازده المپین را با دوازده ماه سال مرتبط می داند و پیشنهاد داده که در آخرین ماه سال مراسمی برای احترام به Pluto و ارواح مردگان برگزار گردد که این نشان می دهد او Hades را به عنوان یکی از المپین ها محسوب کرده است.

اما Hades بعدها از این گروه بندی به دلیل حضورش در عالم اموات حذف گردیده است. در Phaedrus افلاطون دوازده المپین با دوازده نشان زودیاک منطبق شده که Hestia جز آن ها نمی باشد…..

http://greek-mythological.blogspot.com

1 – افغانستان در آتش نفت- خواج بشیر احمد انصاری

۲ – طابان- اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید،  احمد رشید ژورنالیست پاکستانی

۳- کمیته ۳۰۰ کانون توطئههه های جهانی –دوکتور جان کولمن


January 18th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی